محمد صادقمحمد صادق، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

سردار کوچک

سردارک19: از امروز می تونید من رو دکتر سردارک صدا کنید

امروز صبح با اینکه فکر می کردم نتونم خوب از خواب بلند شم و خواب آلوده باشم ، به موقع بیدار شدم و حاضر شدم که با مامانم بیام دانشگاه. ساعت 8 دانشکده کتابداری بودیم، هنوز هیچ کدام از همکلاسی های مامان نیومده بودن... پس من تونسته بودم به موقع مامان رو از خواب بیدار کنم(آخه جدیدا مامان نیازی به ساعت نداره، من خودم به موقع صبح ها بیدارش می کنم) امتحان رو دیر شروع کردن... ساعت 9 به جای هشت مامان یه ساعت بود روی صندلی نشسته بود... و تازه هیچی هم ننوشته بود بهمون گفتن که ترم پیش یکی از دانشجو ها تا ساعت 6 عصر نشسته سر امتحان و 30 ص مطلب نوشته، من همش دعا می کردم که مامان من اینقدر تراوش مغزی نداشته باشه که مجبور شم تا عصر اینجا بمونم....
24 ارديبهشت 1392

سردارک18: ما داریم برای آزمون جامع آماده می شیم

مامان چند روزه داره سعی می کنه که درس بخونه... امروز روز آخره درس خوندن و فردا باید بریم سر جلسه امتحان دیشب زودتر خوابیده که امروز صبح بتونه زودتر درس خوندن رو شروع کنه شروع می کنیم فلسفه علم می دونید از اونجایی که من خیلی اهل علم و دانش هستم سعی می کردم خودم به همه مطالب مسلط شم که هر جا مامان خانوم کم اورد کمکش کنم نمی شه که توی این امتحان سخت مامانم رو تنها بذارم من سعی می کردم که سرم رو هی بالا بیارم و به مطالب سرک بکشم نمی دونم چرا هی مامان نفس کم میاورد و بهم می گفت باور کن توی این متن مطلب خاصی نیست شما آروم باش من تنهایی می تونم بخونمش و ازش سر در بیارم. مامان فکر می کرد که من اومدم بالای دلش و هی فشارش می دم اما ن...
22 ارديبهشت 1392

سردارک17: من و آب تنی2

یه بار دیگه رفتم آب تنی... این دفعه دیگه مثل دفعه قبل نمی ترسیدم و سعی کردم برای خودم خوش بگذرونم... خانم مربی یه سری ورزش به مامان داد که خیلی عضلاتش رو نرم می کرد و باعث می شد موقع خوابیدن و بلند شدن کمتر آی و اوی کنه... به همین خاطر سعی کردم به مامانم هم بیشتر خوش بگذره... درسته که امروز استخر شلوغ تر بود اما من این دفعه مثل دفعه قبل خسته نشدم و هی مامانم رو روی پله های استخر نشستوندم.. سعی کردم خیلی دل مامان رو فشار ندم که اون مجبور شه مثل بقیه خانم هایی که اومده بودن مایو دو تیکه بپوشه و منو به همه نشون بده... ما همچین پسر با غیرتی هستیم دیگه...
19 ارديبهشت 1392

توصیه5: آداب عقیقه برای فرزند

ذبح گوسفند به عنوان عقیقه و دفع بلا از نوزاد، از سنت‌های حسنه اسلام است. امام باقر (ع) در حدیثی که در جلد ششم «کافی» آمده است، می‌فرمایند: کُلُّ مَولوُدٍ مُرتَهَنٌ بِالعَقیقَةِ. یعنى «عقیقه» نوزاد را از معرض انواع بلاها مصون می‌دارد. در علت نامگذارى این سنّت به «عقیقه»، دو احتمال در کتاب «مجمع‌البحرین» عنوان شده است. اول؛ عقیقه به معنى مویى است که نوزاد هنگام تولد دارد و چون در روز هفتم معمولاً این‏مو را مى‏تراشند و گوسفندى ذبح مى‏کنند، به همین مناسبت، آن حیوان را عقیقه مى‏گویند. دوم؛ عقیقه از ریشه «عقّ» به معنى «شق» و شکافتن است و چ...
18 ارديبهشت 1392

سردارک16: من و آب تنی1

امروز مامانم به توصیه دکتر بیدگلی و دکتر کرم نیا من رو برد آب تنی، تو استخر بیمارستان صارم. استخرش مخصوص ما کوچولوهاست... بزرگتر ها رو راه نمی دن. دورش یه سری نرده استاندارد داره و دماش تقریبا برای ما مناسبه که سرما نخوریم. بدون کلر بودن آب هم باعث می شه مامان خانوم نفس کم نیاره و اذیت نشه، همه استخر که خیلی هم بزرگ نیست یه ارتفاع داره و بخش عمیق نداره. یه خانم مربی هم اونجا بود که نمی ذاشت مادر گرامی ما هر کار دلش می خواست انجام بده. یک ساعت از کلاس رو هم تمرین های خاصی به مامان ها می داد که مشکلات دوران بارداری شون رو کم کنه و زایمانشون رو راحت تر کنه. خلاصه امروز به مامان ما فقط اجازه پیاده روی در آب رو دادن. منم که تا حالا اینقدر آب ند...
16 ارديبهشت 1392

سردارک15: من خیلی سرم شلوغه

سلام، باتوجه به اعتراضاتی که بر من وارد شده است مبنی بر عدم حضور باید به عرض برسانم که من فرصت بیان خاطرات را از دست داده ام... چرا که فرزند بسیار همراهی هستم سعی می کنم خیلی وقت پدر را که این روزها بسیار درگیر برگزاری کنفرانس است نشوم و به پیغام های تلفنی و دیدارهای بسیار آخر شبانه دل خوش کنم مادر هم این روزها کمی سرش یا بهتر بگویم فکرش شلوغ است، چون در انتظار امتحان جامع است و کمی نگران من و اینکه چطور به تنهایی مقدمات آمدن من را که با ماموریت پدر در کنفرانس همزمان شده را به لطف خدا فراهم کند، من در تلاشم هر چند می دانم مادری که تا کنون فرصت نکرده درسی برای امتحان ده روز بعدش بخواند، این مدت را هم نخواهد خواند را کمتر مشغول خودم کن...
16 ارديبهشت 1392

سردارک14: غیبت طولانی

ما بالاخره اسباب کشی شدیم و تونستیم توی خونه جدید اینترنت رو برقرار کنیم. این مدت دنبال دکتر بودیم برای تولد سردارک عزیزمان رفتیم بیمارستان صارم و بیمارستان پارسیان توی هر دو تا بیمارستان اجازه حضور همسر رو می دن و از این جهت آرامش مادر بیشتر می تونه برقرار بشه بیمارستان صارم بسیار مجهز و زیبا بود و امکانات خوبی داشت بیمارستان پارسیان یک بیمارستان خصوصی خوب بود  با تجهیزات خوب و معمولی چیزی که من فهمیدم کادر هر دو بیمارستان توی یه حد بودن، به لحاظ ظاهر مذهبی و تجربه توی بیمارستان صارم دکتر کرم نیا رو بهم معرفی کرده بودند که ظاهرا توی گروه زایمان طبیعی بیمارستان صارم هست و در سزارین هم تخصص خوبی داره و جزو بهترین دکتر های ا...
2 ارديبهشت 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سردار کوچک می باشد